خواب -همدم هميشگي من- براي تو...
خواب٬ این بهترین دوستِ من٬ ناجیِ همیشه حاضر در نزدیکترین فاصله به من٬ زداینده ی تمامِ آنچه که مرا می آزارد٬ صافیِ غش زدای وجودم٬ ساکن چشمم٬ آه چه شد که ناگهان٬ از دیدگانم رخت بربست و مرا با توده ای از گناهان نابخشوده٬ با وجودی ناپاکِ محتاجِ پالایش٬ با چشمانی نیازمندِ یاوری همیشگی٬ تنها گذاشت... چه شد که دیگر آن چشمه ی جوشان ذهنم٬ به مردابی منجمد بدل شد تا قلب سنگی ام٬ همچنان در نیازِ جلا یافتن٬ به انتظار جریانی بنشیند؟!
با تمام وجود٬ چشم به راهِ یک خواب شیرین هستم٬ تا شاید بتوانم بر بال کابوس های آن٬ از رویاهای بیداری بگذرم...